اولین برف نازدونه
سلام دونه سفید بختی من ا مروز صبح زود که بیدار شدیم روی دیوارهای خونه پوشیده بود از برف قشنگ و سفید زمستونی. مامان شیمیا هم که می دونست اگه پارمیس برف ها رو ببینه چه ذوقی میکنه حدودای ساعت هفت و نیم که کاملا آماده بودیم بریم سرکار معلوم شد که مدارس تعطیل شدن و ادارات هم با تاخیر . .. ولی قشنگ ترین صحنه دنیا بیدار شدنت بود که بغلت کردم و از پشت شیشه بیرون رو نگا کردی و با تعجب اول بیرون رو نگا کردی بعد اومدی نشستی بغلم و گفتی (بلف بالیده مامان)؟؟؟؟ منم داشتم می بستمت به رگبار ماچ های آبدار که عمه لیلا زنگ زد و گفت حالا که تعطیل شده باید نهار بیاین خونه مون.هر چند ما همیشه به زحمت میندازیمشون ولی قبول کردیم.آماده...
نویسنده :
مامان شیما
13:02