پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

برای دردانه ام پارمیس

این روزای دختری

سلام سلام صدتا سلام گل قشنگ مامان این روزها پر از خاطره و حرکات به یاد موندنیه پر از شگفتی ... پر از عشق و با داشتن مامان خانوم تنبلی مثل من بایدم دیر به دیر آپ بشه.دردونه ی من که تا دو ماه دیگه سه ساله میشه به اوج روزای شیرن کاریش رسیده و الان که دارم این مطلب رو می نویسم دستاشو محکم دور گردن بابا حبیب حلقه کرده و خوابیده و این صحنه برای من زیباترین،ارزشمند ترین و با شکوه ترین اثر هنری دنیاست هردو آفتاب گرم زندگی من در آغوش هم آرام و شیرین... و فکر کردم که الان ازشون یه عکس بگیرم  اما حیفم میاد که بخوام  شکوه و عظمت این لحظه رو بزارم توی یه قاب کوچیک دوربین دختر قشنگم من این جلوه بی مثال هستی رو توی قلبم قاب میکنم همون...
25 تير 1394

ماجراهای پارمیس و برهان

مامان کوچولو سلام انگار دفعه قبل چشمت زدم مامانی که گفتم بر خلاف تصور ما نسبت به برهان هیچ عکس العملی نشون ندادی !!!! تو بینهایت دوسش داری یعنی از حد معمول خیلی خیلی بیشتر و حالا با پس گرفتن حرفم میگم که تو چنان بلایی سر من در میاری که بیا و ببین....... اولا که به قول خودت برهان بچه ی توه و هیچکس حق نداره نزدیکش بشه دوما تو باید بغلش کنی و بخوابونیش سوما وقت خداحافظی ما تا دو ساعت بعد باید قربون صدقه ت بریم و تو مثل یک اژدهای کوچولو نعره بکشی و گریه کنی. چهارما به هر بهانه ای میخوای از ما باج بگیری و درجا میگی خب حالا بریم پیش برهان ا ین روزا واقعا موندم چکار کنم؟دیشب تا یک ساعت تو خیابونا چرخوندیمت که...
25 تير 1394

تولد برهان کوچولو

پونه ی مامان سلام از دست این مامان شیمیا که اینقد دیر به دیر میاد و وبلاگ عروسکش رو آب و جارو می کنه.... روز چهارشنبه گذشته برهان کوچولو (پسرعموی پارمیس) به دنیا اومد.یه نی نی کوچولوی نازدونه خدا رو شکر با دیدنش هیچ عکس العمل وحشتناکی نشون ندادی و برخلاف تصور ما اصلا بهش حسودی نکردی فقط فکر می کنی که هنوز دست و پا در نیاورده و دلت براش می سوزه تازه دیشب هم گیر داده بودی که نی نی مال ماس بیا ببریمش خونه خودمون و با هزار جور زبون متقاعد شدی که این بچه باید پیش مامانش بمونه     تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۳ | 17:2 | نویسنده : مامان شیما | 2 نظر ...
25 تير 1394

خونه جدید و هزار تا حرف

دخترک سرمالوی من هزار هزار تا سلام   تو این مدتی که نبودیم کلی حرف و خاطره داریم که از همه مهم ترینش ( ترک شیشه شیر  برای همیشه توسط گل بانوی ما بوده) که خدا رو شکر خیلی با آروم و بدون درد سر صورت گرفت روز بیست و دوم مرداد اسباب کشی کردیم خونه جدیدمون که حالا دیگه از خونه ی دور دور تغییر اسم داده به خونه جدیدٰ روزهای اول خیلی بی طاقت بودی و همش بهونه میگرفتی که بریم خونه خودمون و ما هرچی برات توضیح میدادیم که اینجا دیگه خونه ی ماست فایده نداشت که نداشت تا اینکه بابا حبیب در یک اقدام جانانه برات یه چراغ خواب خیلی خوشکل و رنگارنگ خرید و بعدش هم با هم رفتیم با انتخاب خودت یه گلیم فرش عروسکی قشنگ ...
25 تير 1394

عید فطر مبارک

قشنگ مامان سلام عیدت مبارک عروسکم فردا بعد از یک ماه سخت ولی شیرین و عزیز عید میشه گلم یه عید خیلی بزرگ و مبارک (عیدتو و همه ی مسلمون های دنیا مبارک باشه گلم)   .دیروز که داشتم وسایل شیشه ای رو تو روزنامه می پیچیدم(واسه اسباب کشی) دیدم اومدی کنارم نشستی و گفتی: مامان شیمیا دالی چکال میکنی؟ منم گفتم دارم ظرف ها رو میزارم تو روزنامه که نشکنه... دوباره پرسیدی : بلای چی؟ منم گفتم :چون می خوایم ببریم بزاریم تو خونه ی دور دورمون ( راستی اینو بگم که پارمیس به خونه ی جدید میگه خونه ی دوره دور) بعدشم آروم بلند شدی رفتی و دو سه دقیقه بعد دیدم چند تا از ظرف های کوچولوی خودتو آوردی و گفتی: خب منم ظلفامو میزارم تو...
25 تير 1394

ماه مبارک رمضان

گل بانو خانوم من سلام گلی خانوم انگار من بازم دیر کردم...این روزا به شدت مشغول جمع کردن اسباب و اثاث خونه م چون داریم اسباب کشی می کنیم خونه ی جدیدمون ٰ چند هفته پیش هم خاله ی بابا حبیب به رحمت خدا رفت (خدا بیامرزدش) به همین خاطر اصلا فرصت نکردم آپ بشم عوضش همه ی خاطره های قشنگ دخملی نازم رو تو دفترش نوشتم براش! عسل مامان ماه مبارک رمضان هم شروع شده و تو مجبوری تا آخر این ماه تک و تنها بشینی سر سفره صبحانه و نهار عوضش عصرها موقع افطار اینقدر سوپ میخوری که خودت خسته میشی!پونه ی من عاشق سوپه آخه از همه چیز مهم تر اینکه ما چند وقته با نماز خوندن دچار مشکل اساسی شدیم......... به این خاطر که اولا شما به محض پهن ک...
25 تير 1394

هنرمند مامان

هنرمندتر از داوینچی من سلام دردت د گیانم نفسگم... این اولین نکاشی عروسکمه ٰبزرگترین و ارزشمنترین اثر هنری روی کره زمین عاشکتم عروسکم م م م م م م م   تاريخ : شنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۳ | 16:4 | نویسنده : مامان شیما | 3 نظر ...
25 تير 1394