پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

برای دردانه ام پارمیس

این روزای دختری

1394/4/25 13:32
نویسنده : مامان شیما
553 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صدتا سلام

گل قشنگ مامان این روزها پر از خاطره و حرکات به یاد موندنیه پر از شگفتی ... پر از عشق و با داشتن مامان خانوم تنبلی مثل من بایدم دیر به دیر آپ بشه.دردونه ی من که تا دو ماه دیگه سه ساله میشه به اوج روزای شیرن کاریش رسیده و الان که دارم این مطلب رو می نویسم دستاشو محکم دور گردن بابا حبیب حلقه کرده و خوابیده و این صحنه برای من زیباترین،ارزشمند ترین و با شکوه ترین اثر هنری دنیاست هردو آفتاب گرم زندگی من در آغوش هم آرام و شیرین... و فکر کردم که الان ازشون یه عکس بگیرم  اما حیفم میاد که بخوام  شکوه و عظمت این لحظه رو بزارم توی یه قاب کوچیک دوربین دختر قشنگم من این جلوه بی مثال هستی رو توی قلبم قاب میکنم همون جا که عشق جاودانه تو و بابایی باهاش یکی شده.

چند روزی هست که صیح ها بعد از بیدار شدن میگی دلم درد میکنه به همین خاطر دیروز صبح رفتیم آزمایشگاه که چکاب بشی هرچند که قرار بود ازت یه آزمایش خون ساده بگیرن ولی من از شب قبل به چنان استرسی افتاده بودم که نگو و نپرس!!!!! ولی دیروز صبح وقتی ازت نمونه خون رو گرفتن دقیقا همون زمان که فشار خون من شاید روی هزار درجه بود تو حتی یه آخ کوچولو هم نگفتی طوری که همه کسانی که اونجا بودن بهت هزار ماشالا گفتن و تعجب کردن و تو با اون زبون قند و عسلت بهشون گفتی : آخه من خودم خانوم دکترم م م م م الهی مامان قربون خانوم دکترش بره

و اینطور پارمیس من اولین آزمایش عمرش رو انجام داد.

اريخ : دوشنبه هفدهم آذر ۱۳۹۳ | 15:26 | نویسنده : مامان شیما | نظر بدهید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)