پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

برای دردانه ام پارمیس

تولد سه سالگی نفس

1394/4/25 13:34
نویسنده : مامان شیما
368 بازدید
اشتراک گذاری
کوچولوی دوست داشتنی من سلامپریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

دردونه ی نازدونه ی من سه ساله شد.دنیای من ، مفهوم حیاتم  کوچولوی قشنگم حالا دیگه سومین بهار زندگیش رو تجربه میکنه.

امسال تولد نازدونه یه کمی متفاوت شد... تو پست قبلی نوشتم که پارمیس سرما خورد و ما کلی ترسیدیم و همون موقع من کلی به درگاه خدا نذر و نیاز کردم حتی نذر کردم که هزینه تولد امسال رو بدم به مسجد محلمون که تازه دارن می سازنش و کلی هم نیازمنده .این شد که قرار گذاشتیم یه تولد خودمونی و کوچیک با فامیلای درجه یک بگیریم تا اون شبی که عصرش رفتیم و وسایل تولدت رو خریدیم ،اون شب مامان شیما یه خواب عجیب دید خوابی که توش انگار من از نذرم بد قولی کرده باشم صبح که بیدار شدم جریان رو به بابا حبیب گفتم و ظهرش سه تایی رفتیم سراغ هیات امناء مسجد و همه ی هزینه تولد رو دادیم به مسجد.

وبه این ترتیب امسال گل مامان تولد نگرفت.هرچند که مطمئنم خدای مهربون اینجوری از دختر ناز من راضی ترهپریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

شب تولد پارمیسکم واسش یه کیک کوچولوی باب اسفنجی خریدیم و سه نفری خونه رو تزیین کردیم. و باز هم مثل همیشه بابا منصور اینا اومدن و ما رو غافلگیر کردن دایی ها (به قول پارمیس پسراش) هم براش سنگ تموم گذاشتن و نزاشتن عروسکم فکر کنه تولد نداشته.YahHello

خدایا شکرت ! خدای مهربونم شکرت به خاطر همه ی چیزایی که براشون کلمه نساختن که من برات بنویسم و تو خودت خوب میدونی.. خدایا دوست دارم پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

 و اما  این روزای هیولا کوچولوی دوست داشتنی ما...پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

امروز به خاطر باریدن برف زیاد مدرسه ها تعطیل بود و من از ذوق خونه بودن سراز پا نمی شناختم ! اول صبح که فقط برای یک دقیقه رفتم تو آشپز خونه دیدم یه قیچی دستته بدو اومدم ازت گرفتم که دیدم ای وای ی ی ی کار از کار گذشته یکی از ابروهاتو قیچی کردی،نمی دونستم چکار کنم هاج و واج نگات می کردم که گفتی مامان جونی خوشکل شدم ؟؟؟؟؟؟ ناچار بودم بزنم زیر خنده پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

رفتم قیچی رو قایم کنم که اومدم دیدم نیستی صدا زت که زدم دیدم رفتی تو دستشویی آب رو باز کردی تا آخر و همه جا رو خیس کردی خودتم سرتا پا چکه چکه آب بودی ،به زحمت آوردمت بیرون گذاشتمت توی اتاق و برگشتم حوله رو از تو کمد بردارم پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/که یهو جلوی چشمم دوشاخه چراغ خواب را زدی به پریز و لامپش روشن شد. دور تا دور خونه تو بدو من بدو تو بدو من بدو... پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/در حد انفجار خسته شدم ازت خواهش کردم که مامان جون یه کمی کارتون ببین و گذاشتمت پای تلویزیون که ای کاش نمی ذاشتم تو یه چشم به هم زدن تیوپ ضد آفتاب رو خالی کردی روی فرش و من موندم که با چه سرعتی رفته بودی اونو برداشته بودی؟؟؟؟

خلاصه امروز تازه فهمیدم که صبح ها تو چی به سر خانواده بیچاره من میاری و مامان صبا با چه صبر و حوصله ای باهات کنار میاد.تازه می فهمم چه جواهراتی رو دارم و قدرشون رو نمی دونم من امروز فهمیدم مادرم عزیز ترین و صبورترین فرشته ایه که خداوند خلق کرده.

اینم عکسای شب تولد با تم باب اسفنجی

 

 


 
تاريخ : شنبه دوم اسفند ۱۳۹۳ | 15:9 | نویسنده : مامان شیما | 4 نظر
پسندها (1)

نظرات (0)