نوروز 94
قلبک کوچولوی من سلام، بهارت مبارک عزیز دلم
سال جدید هم شروع شد و قلبک نازنین من سومین نوروز رو کنار ماست.
این ساعت های شیرین کنار تو بودن رو از خدا دارم و خدا رو به خاطر همه چیز سپاسگزارم
و اما نوروز 94:
یک روز مونده به عید همراه باباجون اینا و خاله فریبا اینا راه افتادیم طرفای خوزستان ،از سال گدشته تا حالا بابا حبیب بهمون قول داده بود که لحظه ی سال تحویل رو تو حرم حضرت دانیال نبی (ع) باشیم.و اامسال به قولش وفا کرد .هرچند هوا خیلی گرم بود ولی خیلی بهمون خوش گدشت و خیلی جاهای جدید رفتیم از جمله معبد زیگورات چغازنبیل و تو تا اونجا که تونستی وروجک بازی درآوردی سد دز و جنگل های بی نظیر اونجا
عد از برگشتن از سفر روزهای بعد به عید دیدنی و بیرون رفتن گذشت،دو روز هم رفتیم زنگوان خونه ی ویلایی عمه سهیلا که خیلی خیلی خوش آب هوا و زیبا بود .اونجا عمه جون خیلی به زحمت افتاد و به ما خیلی خوش گذشت به خصوص یه منطقه ی به نام تنگ شمشه که پیاده رفتیم .
روزهای بعد هم می رفتیم گردش اطراف شهر و خلاصه خدا رو شکر تعطیلات خوبی بود.
شب سال تحویل هم که انگار صدسال بود که نخوابیده بودی و تا دقیقه های آخر توی صحن حضرت دانیال خوابیدی ولی آخر آخر از صدای مداحی که برای ایام فاطمیه نوحه می خوند بیدار شدی . اونجا از طرف اداره بابا حبیب بهمون یه مهمانسرای قشنگ داده بودن که از همه بیشتر نظر تو رو جلب کرده بود.
توی این چند روز من عاشق قلبکم وقتی میاد پیشم و میگه مامان ن ن ن ن چکد تو ژشتی! چکد قیافه ت یه جوریه! بعدش آروم سر حرف رو باز می کنه که وقتی عصبانی میشی زشتی و ... بعدش معلوم میشه دستای مجسمه دوست داشتنی مامان رو شکستی و داری مقدمه چینی می کنی که عصبانی نشم.
وقتی با دیدن چشمای رنگی یه خانم سریع میگی مامان ن ن ن ن رنگ چشماش مث رنگ چشمای دوستته که عروس شده بود.
وقتی عمه فریبا ازت می پرسه پارمیس چقد عمه رو دوس داری و تو متفکرانه میگی : باید در موردش فکر کنم
وقتی به بابا جون میگی بابای کشنگم عاشکتم .....
وقتی من سرم درد می گیره و تو منو بوس بارون میکنی،دستاتو میزاری روی صورتم و میگی خندونی خندونی
وقتی با اصرار ازمون می خوای که برات قصه ی کردی بگیم و کلمات رو دونه دونه و با دقت یاد می گیری و تکرار می کنی
وقتی می خوای به اصرار آرایش کنی و تند تند فرچه ها رو می مالی به لپات و میگی : ببین چکد قد کشیدم!!!!من دیگه بزرگ شدم مامان
وقتی مامان بابا حبیب می شی و براش دل می سوزونی
وقتی تو جمع داد می زنی که مامان من تو شکمش یه نی نی داره و من مجبورم واسه توجیه توهمات تو همش دلیل بیارم
وقتی یهو هوس پیتزا می کنی و شروع می کنی به گریه و زاری که : من چکد بیچاره م.... من پیتزا نخوردم
وقتی وسط خیابون در میری و ما باید بدویم دنبالت و تو از ته دلت به دویدن ما قهقهه می زنی
وقتی بدجنس می شی و با خودت غر میزنی که نمی خوام- نمی یام - نمی خورم
وقتی ... وقتی ... وقتی ... من عاشق تمام وقت و بی وقتای توام .من با تمام لحظه ها و وقت های تو نفس می کشم تو وقت و بی وقت و تمام وقت های منی(بانو)
کوچولوی ملوسم سال نوت مبارک
تاريخ : چهارشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۴ | 20:51 | نویسنده : مامان شیما | 2 نظر