پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

برای دردانه ام پارمیس

شب های قدر

1394/4/25 12:40
نویسنده : مامان شیما
35 بازدید
اشتراک گذاری
خورشید گرم زندگی مامان شیمیا سلام

این چند روز گذشته  روزها و شب های عزیزی بود گلکم،شب های قدر و شهادت حضرت علی(ع) که تو از وقتی شروع کردی به حرف زدن صداش میزنی و با اون لهجه شیرینت میگی (یا علی).

روز21 رمضان مثل هرسال آش رشته نذری درست کردیم با این تفاوت که امسال دختر کوچولوی من تمام پروژه های خرابکاریش رو پپیاده کرد،از همون لحظه اول که رفتیم تو حیاط شروع کردی به زیر و رو کردن قابلمه ها و ظرف ها،بعدشم شلنگ آب رو کشف کردی و همه رو یه دور حموم کردی...بعدش نوبت رسید به کتاب دعای دست مامان صبا و شروع کردی به مثلا دعا خوندن... خلاصه بابا حبیب که سعی می کرد آرومت کنه دستت رو گرفت و رفتین خونه (دادا) مامان بزرگت که اونجام طاقت نیاوردی و زود برگشتی

فقط اگه مامان صبا و خاله روژیا نمی یومدن کمکم واقعا نمی تونستم کنترلت کنم خدا خیرشون بده که مثل همیشه اومدن و همه زحمت های ما افتد گردنشون

(خدایا به حق این روزای عزیزت مامان صبای ما رو برامون نگه دار،خدایا تو میدونی که مامان صبا یکی از فرشته های زمینی توه... پس سایه اش رو از سر ما کم نکن)

بالاخره آش ما هم آماده شد و عصر بابا حبیب زحمت پخش کردنش رو کشید. بازم از خخدا ممنونم که دختر کوچولوی من که پارسال همین موقع فقط می تونست بشینه اونم با کمک کس دیگه امسال اونقدر خانوم شده که من از دست شیطنت های شیرینش به ستوه میام.خدایا ازت ممنونم  ... با همه وجودم

اینم عکس های اون روزه که خاله روژیا ازت گرفته نازپری من

 

الهی قربون اون خنده شیرینت برم نفس س س س س س س

قبول باشه فرشته ی پاک و دوست داشتنی من.........

 

این آش ها رو هم آخرسر خاله جون اینجوری چیده...


 
تاريخ : پنجشنبه دهم مرداد ۱۳۹۲ | 19:44 | نویسنده : مامان شیما | آرشیو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)