بدون عنوان
عروسک قشنگم سلام
امروز عکس های آتلیه رو آوردیم و من تا الان پونصد بار نگاشون کردم و میلیون میلیون بار قربونت شدم
البته هنوز دیجیتال عکس ها رو نیاوردیم ولی من که دلم طاقت نمیاره از یکی دوتاش عکس گرفتم تا وقتی که بقیه رو بیاریم.
نفسی !!!!وقتی عکس هاتو نیگا میکنی آروم میگی پامیسیه
چند روزه که جمله های کوچولو یاد گرفتی از اون جمله هایی که با گفتنش مامان شیمیا هزار بار قربونت میره مثلا میگی:
شیمیا پاچو بیا
ایتاب بخونیم
تاب تاب نندازی
بلیم ده ده
مان صبای منه
کوچولو بخولم
میبینی نازپری من ! دلخوشی های مامان چقدر ساده ن... و به همین سادگی مامات میره تا هفت تا آسمون و خدا رو هزاران هزار بار شکر میکنه. یه روزی واسه اینکه تونستی سرت رو خودت کنترل کنی رو بدنت از ذوق بالا و پایین میپریدیم و یه روز دیگه واسه ایستادنت روی پاهات و امروز واسه جمله های دو حرفیت... و فردا؟؟؟؟
دخترکم دختر قشنگم کاش خدا بخواد و من برای فرداهات ذوق کنم ُهمراهت باشم ُتشویقت کنم و عشقم رو ذره ذره به پای لحظه های پاک زندگیت بریزم.
این عکس رو چند وقت پیش ازت گرفتیم اون وقتی که بابا حبیب مامان بزرگ رو واسه چشماش برده بود شیراز و برات این لباس محلی ها رو آورده بود.
این عکس هم اولین آشپزی دخمل کوچمالوی منه که به کمک مامان اونا رو درست کرده البته فقط سرخ کردنش کار مامان بوده ولی کتلت ها رو دختر هنرمندم درست کرده